جدول جو
جدول جو

معنی پوست گری - جستجوی لغت در جدول جو

پوست گری
دباغی، پاک کردن و پیراستن پوست حیوانات، دباغت، پیشۀ دباغ
تصویری از پوست گری
تصویر پوست گری
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوست گر
تصویر پوست گر
پوست پیرا، دباغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسخ گری
تصویر پاسخ گری
جواب گزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستشگری
تصویر پرستشگری
نیایش ستایش عبادت، خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پوست مار -1 برنگ یا بنازکی پوست مار (کفشپارچه)، نوعی پارچه سخت تنک و مانند پوست مار که زنان از آن چارقد میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزش گری
تصویر پوزش گری
عمل پوزش گر اعتذار، خواهشگری شفاعت
فرهنگ لغت هوشیار
پیوند کردن موافقت نمودن پیوندگری: برده رضوان ببهشت از پی پیوسته گری از تو هر فضله که انداختنه بستان پیرای. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزش گری
تصویر پوزش گری
اعتذار، خواهش گری، شفاعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت گری
تصویر صورت گری
چهره پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
ترزبانی ترجمانی، گزارشگری در این سروده نظامی خرد نامه ها را به لفظ دری ز یونان زبان کرد کسوت گری ترجمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستشگری
تصویر پرستشگری
نیایش، عبادت، خدمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوس گری
تصویر لوس گری
خود را بیجا عزیز نمودن ننری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوستگر
تصویر پوستگر
((پُ))
دباغ، پوست پیرا
فرهنگ فارسی معین